کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سواری
فرهنگ فارسی معین
(س َ ) (اِمص .) 1 - سوار بودن .2 - تسلط ، چیرگی . 3 - اتومبیل های سبک ، اتومبیل های غیر از کامیون و باربری .
-
جستوجو در متن
-
کوتال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اسب سواری .
-
کولی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) سواری روی کول و پشت .
-
زاور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) حیوان سواری و بارکش ، راحله .
-
پالانی
فرهنگ فارسی معین
(اِ. ص .) اسبی که مخصوص بار و بنه بردن است ، نه برای سواری .
-
خوش رکاب
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) مرکوبی که نیکو سواری دهد و تند رود.
-
زین
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) نشیمنی ساخته شده از چرم و چوب که به هنگام سواری بر پشت اسب می نهند.
-
مطیه
فرهنگ فارسی معین
(مَ یِّ) [ ع . مطیة ] (اِ.) حیوان سواری چون اسب و استر و اشتر.
-
برنشست
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ شَ) 1 - ( اِ.) اسب . 2 - زمین . 3 - (اِمص .) سوارکاری ، سواری .
-
تاختگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - جایی برای تمرین اسب - سواری . 2 - خطی که اسب های دونده در اسب دوانی در آن می دوند.
-
ترکب
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ کُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) استوار شدن ، برهم نشستن .2 - (اِمص .) سواری .
-
راه انجام
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.)1 - اسباب سفر. 2 - مرکب - سواری . 3 - پیک ، قاصد.
-
سبای
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ تر. ] (ص .) سواری که مایحتاج خود را به فتراک بسته و مسلح و مکمل یراق می راند ؛ ~ سوار زبده سوار.
-
مهمیز
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) آلتی فلزی که بر پاشنة چکمه می بندند و هنگام سواری بر تهیگاه اسب می زنند.