کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهفامتنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تنی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص نسب .) 1 - منسوب به یک تن . 2 - از یک پدر. مق ناتنی .
-
فام
فرهنگ فارسی معین
1 - پسوندی که در آخر برخی واژه ها می آید به معنای رنگ ، نوع . 2 - مانند، شبیه .
-
فام
فرهنگ فارسی معین
(مْ) (اِ.) وام ، قرض .
-
سه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ په . ] (اِ.) عددی بین دو و چهار، دو بعلاوة یک . ثلاث . ؛ ~ به سی دادن کنایه از: معاملة پر سود کردن . ؛ ~ شدن بد شدن ، خراب شدن .
-
آب تنی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) شنا، غوطه خوردن در آب .
-
پیروزه فام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) به رنگ فیروزه .
-
نیل فام
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) به رنگ نیل ، لاجوردی .
-
مشک فام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.)به رنگ مشک ، سیاه .
-
سه فرزند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ زَ) (اِمر.) موالید ثلاثه : جماد، نبات و حیوان .
-
سه موالید
فرهنگ فارسی معین
(س مَ) [ فا - ع . ] (اِ.) موالید ثلاثه : جماد، نبات و حیوان .
-
سه پرک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ رَ) (اِمر.) = سه پره : خطی چند که قماربازان به جهت قماربازی بر زمین کشند.
-
سه تا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) = ستا. ستار. ستاره : طنبوری است که سه تار به آن بسته باشند.
-
سه تا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) = ستا: سه پیالة شراب که هر ناهار خورند تا غسل معده دهد؛ ثلاثة غساله .
-
سه گان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ق مر.) سه بار، سه مرتبه ، سه دفعه .
-
سه گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که حزن آور است و از فراق و جور معشوق می گوید.