کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگریزه سنگریزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حصاة
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) سنگریزه .
-
حصباء
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) سنگریزه .
-
جمار
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) جِ جمره ؛ سنگریزه ها.
-
حصب
فرهنگ فارسی معین
(حَ صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آتشگیره ، فروزینه ، بوته . 2 - سنگریزه .
-
حصی
فرهنگ فارسی معین
(حَ صا) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگریزه . 2 - شمار بسیار.
-
رمض
فرهنگ فارسی معین
(رَ مْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگریزه . 2 - آفتاب سوزان . 3 - باران آخر تابستان .
-
تیرکمان
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِمر.) بازیچة کودکان به صورت قطعة کوچک چرم یا لاستیکی که دو سوی آن را با کش به دو شاخة کوچکی می بندند و با آن سنگریزه پرتاب کنند.
-
چغانه
فرهنگ فارسی معین
(چَ نِ) (اِ.) از سازهای ضربی و آن کدوی خشکی بود که درون آن را سنگریزه می ریختند و هنگام رقص و پایکوبی متناسب با وزن رقص آن را تکان می دادند.
-
ریگ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سنگریزه ، شن . ؛ ~ در روغن کردن 1 - کار باطل کردن . 2 - چیزی یا کاری را خراب کردن . ؛ ~ توی کفش داشتن کنایه از: دنبال غرض خاصی بودن ، نقشة مخفیانه ای داشتن .