کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سماع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سماع
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شنیدن . 2 - (اِمص .) شنوایی . 3 - (اِ.) آواز، سرود. 4 - وجد و سرور و پای کوبی صوفیه .
-
سماع
فرهنگ فارسی معین
(سَ مّ) [ ع . ] (ص .) 1 - آن که بسیار شنود (سخنان دیگران را). 2 - مطیع . 3 - جاسوس . 4 - یکی از مراتب دین مانی ؛ نغوشاک ، نغوشا؛ ج . سماعون .
-
واژههای مشابه
-
سماع الاغانی
فرهنگ فارسی معین
(سَ عُ لْ اَ) [ ع . ] (مص م .) شنیدن آوازها.
-
واژههای همآوا
-
سماء
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) آسمان . ج . سماوات .
-
صماء
فرهنگ فارسی معین
(صَ مّ) [ ع . ] (ص .) مؤنث اصم . 1 - زنِ کر. 2 - سخت و محکم .
-
جستوجو در متن
-
سامع
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) شنونده ؛ ج . سُمّاع ، سمعه و سامعون .
-
تهوید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) 1 - آواز به گلو برگردانیدن به نرمی . 2 - نیکو کردن آواز، سرود گفتن ، اشغال یافتن به سرود و سماع ، نرم بانگ کردن .