کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطنت یا حکمرانی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پاک سازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - پاک کردن جایی . 2 - مجازاً: بیرون کردن یا بازنشسته کردن کارمند یا عضوی از یک موسسه .
-
تخفیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سبک کردن . 2 - کم کردن قیمت چیزی . 3 - مختصر کردن کلمه با ساکن کردن ، حذف تشدید یا کم کردن یکی از حروف ، برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعری .
-
نسک
فرهنگ فارسی معین
(نُ یا نَ یا نِ) [ ع . ] (مص ل .) عبادت کردن .
-
آمیختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - درهم کردن یا شدن ، مخلوط کردن یا شدن .2 - معاشرت . 3 - همخوابگی . 4 - جفت گیری .
-
طبله کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) باد کردن و برآمدن گچ یا رنگ در اثر رطوبت یا علل دیگر.
-
کول کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .)(عا.) حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت .
-
چرچری
فرهنگ فارسی معین
کردن (چِ چِ یا چَ چَ. کَ دَ) (مص ل .) عیش کردن ، خوش گذرانی کردن .
-
لکه کردن
فرهنگ فارسی معین
(لُ کَ یا کِ. کَ دَ) (مص م .) (عا.) جمع کردن ، توده کردن .
-
نکوهیدن
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا ن دَ) (مص م .) سرزنش کردن ، ملامت کردن .
-
فسرانیدن
فرهنگ فارسی معین
(فُ یا فِ سُ دَ) (مص م .) منجمد کردن ، فسرده کردن .
-
اطابه
فرهنگ فارسی معین
(اِ بِ یا بَ) [ ع . اطابة ] (مص م .) 1 - پاک کردن . 2 - خوشبوی کردن . 3 - حلال و پاکیزه کردن . 4 - خوشمزه کردن طعام .
-
اذابه
فرهنگ فارسی معین
(اِ بِ یا بَ) [ ع . اذابة ] (مص م .) 1 - آب کردن ، ذوب کردن ، گداختن . 2 - غارت کردن . 3 - نیکو کردن کار خود را.
-
اغاره
فرهنگ فارسی معین
(اِ رِ یا رَ) [ ع . اغارة ] (مص م .) تاراج کردن ، غارت کردن .
-
اناطه
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ یا طَ) [ ع . اباطة ] (مص م .) 1 - آویختن ، معلق کردن . 2 - موکول کردن .
-
بساردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بِ دَ) (مص م .) شخم کردن ، هموار کردن زمین شخم کرده .