کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلا م اول نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تخنیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خفه کردن . 2 - در علم عروض ، حذف کردن «م » از اول «مفاعیلن ».
-
استعفاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) تقاضای معافیت از انجام کار. ؛~ نامه نامه ای که تقاضای کناره گیری از شغل یا کار در آن نوشته شده است .
-
تصدیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آغاز کردن . 2 - در صدر مجلس نشاندن . 3 - در آغاز کتاب یا نامه مطلبی را نوشتن .
-
توقیع
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نشان گذاشتن بر چیزی . 2 - نوشتن چیزی ذیل کتاب . 3 - امضا کردن نامه و فرمان . 4 - (اِ.) فرمان شاهی ، طغرای شاهی . 5 - دستخط .
-
ختم
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به پایان رساندن ، به سر آوردن . 2 - مهر کردن نامه یا هر چیز دیگر. 3 - قرآن را از اوّل تا آخر خواندن . 4 - مجلس عزاداری ، مجلس ترحیم .
-
استدراک
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فهمیدن ، درک کردن . 2 - اعتراض کردن ، خرده گرفتن . 3 - آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس . 4 - تصحیح کردن . 5 - جبران کردن .
-
وصیت نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. م یا مَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - اندرزنامه . 2 - ورقه ای دال بر سفارش هایی که شخصی به وصی خود کند که پس از مرگش اعمال منظور را انجام دهد و اموال او را طبق دستور وی تقسیم نماید یا به مصرف رساند.
-
تاریخ جلالی
فرهنگ فارسی معین
(خِ جَ) (ص نسب .) منسوب به ملکشاه سلجوقی است که در زمان وی وضع شده و سرآغاز آن سالِ 471 ه .ق ./ 1079 م . می باشد. از این تاریخ به بعد، نوروز که زمان معینی نداشته ثابت گردیده ، روز اول سال قرار گرفت . که به نوروز سلطانی معروف شد.
-
توشیح
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آراستن ، زینت دادن . 2 - نوشته ای را به مهر و امضای خود آراستن . 3 - گفتن شعری که وقتی حروف اول هر بیت یا مصراع را جمع و ترکیب کنند اسم شخص یا اسم چیزی به دست آید.