کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفید
فرهنگ فارسی معین
(س یا سَ) [ په . ] (ص .) = سپید: 1 - آن چه که به رنگ برف یا شیر باشد، ابیض . مق . سیاه . اسود. 2 - (کن .) ظاهر، نمایان . سفید و اسپید و سپی نیز گویند.
-
واژههای مشابه
-
پول سفید
فرهنگ فارسی معین
(لِ س ِ) (اِمر.) پول نقره ، سکة نقره .
-
ریش سفید
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص مر.) مرد سالخورده دارای تجربه و آگاهی .
-
نامه سفید
فرهنگ فارسی معین
( ~ . س ) (ص مر.) نیک کردار.
-
یقه سفید
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ) [ تر - فا ] (ص مر.) 1 - (عا.) کارمند دفتری یا دارای شغلی که مستلزم آلودگی دست و لباس نیست . 2 - (عا.) کسی که دستش به دهانش می رسد.
-
کف سفید
فرهنگ فارسی معین
(کَ س ) [ ع - فا ] (ص مر.) کنایه از: صاحب همتی که به سبب بخشش تهیدست شده .
-
گیس سفید
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) زن سالخورده و دارای تجربه و آگاهی .
-
جستوجو در متن
-
ابلوج
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ معر. ] (اِ.) قند سفید، شکر سفید.
-
آق
فرهنگ فارسی معین
[ تر - مغ . ] (ص .) سفید: آق پر، پر سفید؛ آق تپه ، تپة سفید.
-
ساچی
فرهنگ فارسی معین
(ص .) سفید.
-
آبلوج
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) قند سفید، نبات .
-
اسبید
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (ص .) سفید.
-
اسپید
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (ص .) سپید، سفید.