کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفر 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسفار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ سَفَر؛ سفرها.
-
رحال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) بسیار سفر کننده ؛ ج . رحاله .
-
شبگیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (اِ.) سحر، سحرگاه . 2 - (حامص .) سفر کردن هنگام سحر.
-
بندیل
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) (عا.) 1 - وسیله و بار سفر. 2 - واحد شمارش ورق فلزی .
-
راه انجام
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.)1 - اسباب سفر. 2 - مرکب - سواری . 3 - پیک ، قاصد.
-
رحال
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ رحل . 1 - پالان شتر. 2 - اسباب و اثاث سفر.
-
رخت بربستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. بَ تَ) (مص ل .) 1 - آمادة سفر شدن . 2 - مردن ، درگذشتن .
-
آزوقه
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ تر. ] ( اِ.) 1 - غذای کم ، غذایی که در سفر با خود دارند؛ توشه . 2 - خواربار که در خانه نگه دارند.
-
اهبت
فرهنگ فارسی معین
(اُ بَ) [ ع . اهبة ] (اِ.) 1 - ساز و برگ . 2 - آمادگی برای سفر و غیر آن .
-
بیدق
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ معر. ] ( اِ.) 1 - پیاده . 2 - یکی از مهره های شطرنج . ج . بیادق . 3 - راهنما در سفر.
-
پا در رکاب
فرهنگ فارسی معین
(دَ رِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - سوار. 2 - مهیا برای سفر. 3 - محتضر.
-
پیش خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) 1 - پیشگاه خانه . 2 - ایوان . 3 - لوازم و اسباب سفر که از پیش فرستاده شود.
-
تور
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گردش ، سیر، مسافرت ، هر نوع سفر برنامه ریزی شده به یک یا چند مقصد و برگشت به مبدأ، گشت (فره ).
-
شبروی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ) (حامص .) 1 - شبگردی ، در شب سفر کردن . 2 - شب زنده داری ، پارسایی . 3 - راه زنی ، دزدی . 4 - عیاری .
-
عزیمت
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ) [ ع . عزیمة ] 1 - (مص ل .) قصد کردن . 2 - در فارسی به معنای سفر کردن ، حرکت کردن .