کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفر 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آقورایی
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) سوغات ، تحفة سفر.
-
جهانگرد
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (ص فا.) سیاح ، کسی که زیاد سفر می کند.
-
راهواره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِمر.) سوغات سفر، ره آورد.
-
ارمغان
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ تر. ] (اِ.) سوغات ، ره آورد سفر.
-
بار بستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (مص ل .) آماده برای سفر شدن .
-
رخت ساختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) آماده شدن ، آماده سفر شدن .
-
زواده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) [ ع . ] (اِ.) زاد و توشة سفر.
-
وعثاء
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) زحمت سفر، مشقت مسافرت .
-
قدوم
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (مص ل .) از سفر بازآمدن .
-
مسافر
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ ع . ] (اِفا.) سفرکننده ، سفر - رونده .
-
سولوق
فرهنگ فارسی معین
[ تر - مغ . ] (اِ.) خورجینی که سابقاً در سفر همراه می برده اند.
-
شبگیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (اِ.) سحر، سحرگاه . 2 - (حامص .) سفر کردن هنگام سحر.
-
ترویه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . ترویة ] (مص م .) سیراب کردن ، آب برای سفر برداشتن .
-
چشم روشنی
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ شَ) (اِمر.) پیشکشی که برای عروس وداماد یا تازه رسیده از سفر ببرند.
-
عتاد
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) ساخت و سامان ، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند.