کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفتمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا س ) [ په . ] (اِ.) دوش ، کتف .
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) سوراخ ، رخنه .
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) 1 - ستبر. 2 - محکم .
-
مو
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) درخت انگور.
-
مو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - رشد خارجی روی پوست به صورت رشته های محکم نخ مانند به ویژه رشته های رنگیزه داری که پوشش ویژة یک پستاندار است . 2- پوشش مویی یک جانور یا بخشی از بدن به ویژه پوشش مویی سر انسان . ؛~ی دماغ (کن .) مزاحم . ؛~ را از ماست کشیدن (کن .) بسیار دقی...
-
مو به مو
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) در کمال دقت ، دقیقاً.
-
سفت زن
فرهنگ فارسی معین
(س زَ) (ص فا.) (عا.) کسی که در مباشرت قوی بود، آن که به نیرو جماع کند.
-
سفت کاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) انجام دادن کارهای پی سازی ، دیوارچینی و پوشاندن سقف ساختمان . مق نازک کاری .
-
سفت گر
فرهنگ فارسی معین
(سُ. گَ) (ص .) کسی که مروارید و مرجان و مانند آن ها را سوراخ کند.
-
آمیزه مو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) کسی که موهای سرش جوگندمی (سیاه و سفید) باشد.
-
قلم مو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر. فا. ] (اِمر.) قلم مودار مخصوص رنگ ، روغن که نقاشان به کار برند و آن انواع مختلف دارد.