کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعی بلیغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بلیغ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - زبان آور. 2 - رسا، شیوا.
-
شیوا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) فصیح ، بلیغ .
-
ابلغ
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) [ ع . ] (ص تف .) بلیغ تر، رساتر.
-
بلغاء
فرهنگ فارسی معین
(بُ لَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ بلیغ ؛ سخندانان ، سخن سنجان .
-
پارسی زبان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) 1 - آن که به پارسی سخن گوید. 2 - فصیح ، بلیغ .
-
دلباز
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مر.) 1 - جای وسیع و باصفا. 2 - بلیغ ، زبان آور. 3 - شبعده باز.
-
مصقع
فرهنگ فارسی معین
(مِ قَ) [ ع . ] (ص .) 1 - سخنگوی بلند آواز. 2 - فصیح بلیغ . ج . مصاقع .
-
غرا
فرهنگ فارسی معین
(غَ رّ) [ ع . غراء ] (ص .) مؤنث اغر. 1 - سفید و روشن و درخشان از هر چیزی . 2 - فصیح ، بلیغ .