کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سر کَلَّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) 1 - روییدن گیاه از خاک . 2 - طلوع کردن آفتاب . 3 - به احوالپرسی کسی رفتن . 4 - وارسی کردن .
-
سر شدن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - برتری یافتن . 2 - تمام شدن ، پایان یافتن .
-
سیاه سر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) = سیه سر: 1 - (ص مر.) آن چه که سرش سیاه باشد. 2 - (اِمر.) قلم (که سرش را در مرکب زنند). 3 - سیاه سار. 4 - (کن .) زن بیچاره و بینوا. 5 - گناهکار.
-
یک سر
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص مر. ق مر.) 1 - تمام ، همگی . 2 - سراسر. 3 - فوری . 4 - مستقیم .
-
گران سر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ)(ص مر.) متکبر، خو د خواه .
-
آقا بالا سر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ مغ - فا. ] (ص . اِ.) 1 - رییس ، سرپرست . 2 - مجازاً آن که بی مورد در کار دیگران دخالت و امر و نهی می کند.
-
آستین سر خود
فرهنگ فارسی معین
(سَ خُ) (ص .) 1 - دارای آستین بدون حلقه که به صورت یک پارچه بریده و دوخته شده است . 2 - (کن .) خودسر، به اختیار و خواست خود. 3 - مستقل از دیگران .
-
از سر خود
فرهنگ فارسی معین
باز کردن ( ~. سَ رِ خُ کَ دَ)(مص ل .) کاری را بدون دقت انجام دادن و رفع مسؤلیت کردن .
-
از سر رای رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ رِ رَ. رَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .)بی تدبیری کردن ، تفکر را رها کردن .
-
از سر نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ. نَ دَ) (مص م .) از یاد بردن ، از سر بیرون کردن .
-
افسار سر خود
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ رِ خُ) (ص .) کسی که فقط به رأی خود عمل می کند.
-
به سر بردن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. سَ. بُ دَ) (مص ل .) 1 - گذراندن . 2 - به جا آوردن وعده .
-
به سر رسیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ یا رِ دَ)(مص ل .) به پایان رسیدن .
-
به سر شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) به پایان رسیدن ، تمام شدن .
-
بر سر آمدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. سَ. مَ دَ)(مص ل .) 1 - غلبه یافتن ، پیروز شدن . 2 - به پایا ن رسیدن . 3 - برتری یافتن .