کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سر شب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سر و سر داشتن
فرهنگ فارسی معین
(سَ رُ سِ رّ. تَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) رابطه داشتن ، رابطة پنهانی داشتن .
-
آن سر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) ( اِ.) کنایه از: آن دنیا، آخرت .
-
آسیمه سر
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص مر.) نک آسیمه .
-
از سر
فرهنگ فارسی معین
(اَ سَ) 1 - (اِمر.) از آغاز، از ابتدا، از اول . 2 - (ق .) از نو، مجدداً باز هم ، دوباره .
-
پیرانه سر
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ق مر.) هنگام پیری ، در عهد پیری .
-
خشک سر
فرهنگ فارسی معین
(خُ سَ)(ص مر.)1 - تندخو، سودایی . 2 - بیهوده گو. 3 - بی عقل ، خشک مغز. 4 - سبک وزن .
-
سخت سر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) 1 - (ص مر.) استوار. 2 - لجوج . 3 - (اِ.) نام قدیم رامسر.
-
سر برداشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ)(مص ل .) قیام کردن ، شورش کردن .
-
سر بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بُ دَ) (مص ل .) مجازاً، تند رفتن .
-
سر به
فرهنگ فارسی معین
زیر ( ~ . بِ) (ص مر.) کنایه از: محجوب ، فروتن .
-
سر به
فرهنگ فارسی معین
هوا ( ~ . بِ هَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی توجه ، بازی گوش ، بی دقت .
-
سر حلقه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . حَ قِ) [ فا - ع . ] (اِ. ص .) سر - دسته ، سرپرست و بزرگتر یک دسته از مردم .
-
سر خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) (عا.) دلزده شدن ، ناامید شدن .
-
سر درآوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ وَ یا وُ دَ) (مص ل .) (عا.) پی بردن ، باخبر شدن .
-
سر دواندن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. دَ دَ) (مص م .) (عا.) کسی را با وعده های دروغ سرگردان کردن .