کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سر بر سر کسی داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کنسل
فرهنگ فارسی معین
(کُ سُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - پیش آمدگی بنا به داخل پیاده رو، تیری که یک سر آن درگیر و سر دیگر آن آزاد باشد. 2 - میزی کم عرض در کنار دیوار و چسبیده به آن که معمولاً آیینه ای بر روی آن یا دیوار مقابل آن قرار دارد. 3 - قسمتی از جلو داشبورد ماشین در فاصلة ب...
-
فرا داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (مص م .) 1 - بر سر دست گرفتن ، بلند کردن . 2 - به سویی متوجه کردن . 3 - نگه داشتن .
-
مکاتمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مِ یا مَ) [ ع . مکاتمة ] (مص م .) 1 - نیک پوشانیدن . 2 - سر خود را از کسی پنهان داشتن .
-
مقنع
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ نَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کسی که سر و صورت خودرا پوشانیده . 2 - مردی که کلاه خود بر سر نهاده .
-
افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - سقوط کردن . 2 - از پا درآمدن . 3 - روی دادن ، واقع شدن . 4 - نصیب شدن ، بدست آوردن . ؛~ با کسی سر و کار داشتن با کسی .
-
بلا
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . بلاء ] ( اِ.) 1 - آزمایش . 2 - سختی ، گرفتاری . 3 - مصیبت ، آفت . 4 - بدبختی ای که بدون انتظار و بی سبب بر سر کسی وارد آید. 5 - ظلم ، ستم . ؛ ~ بر سر کسی آوردن کسی را گرفتار زحمت کردن .
-
تنگ داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) بر کسی سخت گرفتن .
-
سرخوان
فرهنگ فارسی معین
(سَ خا) (ص فا.) = سر خواننده : 1 - خواننده ای که به خواندن آغاز کند. 2 - کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند؛ سرذاکر. 3 - فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند.
-
کارآمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) شایسته بودن ، سر و کار داشتن .
-
مکلا
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ لْ لا) [ ع . ] (ص .) گرفته شده از واژة فارسی «کلاه »، کسی که کلاه بر سر می گذارد.
-
شوخی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .)1 - گستاخی ، بی شرمی . 2 - خوشی ، عشرت . 3 - مزاح ، هزل . مق . جدی . ؛ ~ خرکی کنایه از: شوخی دور از ادب و نزاکت . ؛ با کسی ~ داشتن الف - با او صمیمی بودن . ب - سر به سر او گذاشتن .
-
صابون
فرهنگ فارسی معین
[ یو. ] (اِ.) محصولی است ساخته شده از نمک های پتاسیم و اسیدهای چرب که در ترکیب با آب ایجاد کف می کنند و از آن برای شستشوی لباس و بدن استفاده می شود. ؛ ~ کسی به تن کسی خوردن کنایه از: با آن کس سر و کار داشتن و خسارت و آسیب دیدن .
-
ترک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) کسی که پشت سر سوار (اسب ، موتور و...) می نشیند.
-
مشارفت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ فَ) [ ع . مشارفة ] (مص ل .) 1 - تفاخر کردن به حسب و بزرگی . 2 - مطلع شدن بر امری . 3 - سمت اشرافی و مفتش بر کسی داشتن .
-
هما
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) 1 - پرنده ای افسانه ای که به باور قدما اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد آن شخص سعادتمند می شود. 2 - نامی است از نام های زنان .