کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکَج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کجک
فرهنگ فارسی معین
(کَ جَ) (اِمصغ .) 1 - میلة آهنی است سرکج و دسته دار که فیلبانان با آن فیل را به هر طرف که خواهند برند. 2 - هر آلت فلزی یا چوبی سرکج .
-
قلاب
فرهنگ فارسی معین
(قُ لّ) [ ع . ] (اِ.) وسیله خمیدة سرکج برای گرفتن ، کشیدن یا آویختن .
-
محجن
فرهنگ فارسی معین
(مَ جَ) [ ع . ] (اِ.) هر چوب سرکج مانند چوگان . ج . محاجن .
-
داس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ابزاری آهنی و سرکج شبیه هلال ماه که دسته ای چوبی دارد، لبة آن تیز و دندانه دار است که با آن محصولات کشاورزی را درو می کنند.
-
گلف
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی بازی شبیه به چوگان که در آن با چوبی سرکج به توپ ضربه می زنند تا وارد چاله ای بشود که در زمین تعبیه شده است .
-
چنگک
فرهنگ فارسی معین
(چَ گَ) (اِمر.) 1 - قلاب (عموماً). 2 - میلة کوتاه فلزی سرکج که چیزی به آن اضافه کنند. 3 - آلتی که بر سر نخ یا ریسمان بندند و بدان ماهی گیرند. 4 - قلابی که فیل را بدان رانند، کجک .
-
عود
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - چوب ، شاخة بریده شده از درخت . 2 - بربط ، از سازهای زِهی با کاسه ای بیضی شکل و دسته ای سرکج . 3 - نامِ درختی که در هند می روید، چوب آن قهوه ای رنگ و خوش بو می باشد.