کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرمه
فرهنگ فارسی معین
(سُ مَ یا مِ) (اِ.) گرد نرم شدة سولفور آهن یا نقره که برای سیاه کردن مژه ها و پلک ها به کار می رود. ؛ ~ به چشم کور کشیدن کنایه از: کار بیهوده کردن .
-
جستوجو در متن
-
سنگ سپاهان
فرهنگ فارسی معین
(سَ گِ س )(اِمر.) سنگ سرمه ، که سُرمة سپاهان معروف بوده و برای درمان و شفای چشم از آن استفاده می کردند.
-
کحل
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگ سرمه . 2 - سرمة چشم . 3 - هرچه در چشم کشند برای شفای چشم .
-
جلاء
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِ.) سرمه ، کحل .
-
مکحول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) سرمه کشیده .
-
اکتحال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) سرمه کشیدن .
-
تکحل
فرهنگ فارسی معین
(تَ کَ حُّ) [ ع . ] (مص ل .) سرمه کشیدن .
-
مکحله
فرهنگ فارسی معین
(مُ حُ لِ) [ ع . مکحلة ] (اِ.) سرمه دان .
-
کحل الجواهر
فرهنگ فارسی معین
(کُ لُ لْ جَ هِ) [ ع . ] (اِمر.) سرمة آمیخته با مروارید ساییده شده .
-
کحل دان
فرهنگ فارسی معین
(کُ حْ لْ) [ ع - فا. ] (اِمر.) سرمه دان .
-
متکحل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کَ حِّ) [ ع . ] (اِفا.) سرمه کشنده ؛ ج . متکحلین .
-
اکحل
فرهنگ فارسی معین
(اَ حَ) [ ع . ] (ص .)1 - سیه چشم . 2 - چشم سرمه کشیده .
-
زرک
فرهنگ فارسی معین
(زَ رَ) (اِ.) یک قلم از هفت قلم مواد آرایشی زنانه و آن خالی بود که به وسیلة سرمه روی صورت ایجاد می کردند.
-
مکتحل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ حِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - سرمه به چشم کشیده . 2 - کسی که در سختی افتاده باشد.