کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخ و سفید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب سرخ
فرهنگ فارسی معین
(بِ سُ) (اِمر.) شراب .
-
سرخ شدن
فرهنگ فارسی معین
(سُ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - کنایه از: خشمگین شدن . 2 - شرمسار شدن .
-
سرخ رگ
فرهنگ فارسی معین
(سُ. رَ) (اِمر.) شریان ، رگ جهنده ، رگی که خون را از قلب به قسمت های مختلف بدن می رساند.
-
جستوجو در متن
-
چال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اسب ، اسبی که موهای سرخ و سفید داشته باشد.
-
رخش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) رنگ سرخ و سفید درهم آمیخته .
-
داوودی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)نوعی گل درشت و پُر پر به رنگ - های سرخ ، زرد و سفید.
-
باد آورد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِمر.) 1 - گیاهی است خاردار و سفید رنگ با ساقة راست و برگ های بزرگ پوشیده از تار و گل های سفید، سرخ یا بنفش . 2 - نوایی است از موسیقی .
-
جمست
فرهنگ فارسی معین
(جَ مَ) (اِ.) جوهری است فرومایه و کم قیمت و رنگش کبود مایل به سرخ و زرد و سفید باشد. گمست و جمشت نیز گویند.
-
خرزهره
فرهنگ فارسی معین
(خَ زَ رِ) (اِمر.) گیاهی است بوته مانند دارای شاخه های باریک با گل های سفید و سرخ و برگ های دراز و تلخ و سمی که از گیاهان زینتی است .
-
لاله عباسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . عَ)(اِمر.)تیره ای از گیاهان ویژه نواحی گرمسیری درختی ، علفی و بوته ای ؛ با گل های زیبای معطر قیفی شکل به رنگ های سرخ و زرد و سفید.
-
گلایول
فرهنگ فارسی معین
(گِ یُ) [ فر. ] (اِ.) گلی است با ساقه های بلند، برگ های دراز و باریک و گل هایی به رنگ های سفید، سرخ . پیاز این گل سفت و پوشیده از الیاف می باشد.
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ا.) حشرة کوچکی که بر پشت سرخ رنگ آن خال های سفید دارد، روی درخت زندگی می کند و از شتة آن تغذیه می کند. کفش دوزک هم گویند.
-
خارشتر
فرهنگ فارسی معین
(شُ تُ) (اِمر.) گیاهی است خاردار با گل های خوشه ای به رنگ سرخ یا سفید و برگ های کرکدار، عرق آن برای شستشوی کلیه مفید است .
-
خون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) مایعی سرخ رنگ که در رگ های بدن جانوران جریان دارد و تغذیة بدن از آن تأمین می شود. خون مرکب از گلبول های سرخ و سفید است . ؛ ~ به پا کردن کنایه از: جنگ و جدال سخت و خونین برپا کردن . ؛ ~ خود را کثیف کردن کنایه از: عصبانی شدن .