کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرحد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرحد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) مرز. ج . سرحدات .
-
جستوجو در متن
-
مرز
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (اِ.) سرحد، کناره .
-
ثغر
فرهنگ فارسی معین
(ثَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دندان های جلو. 2 - سوراخ . 3 - سرحد، مرز. ج . ثغور.
-
قیراسفهسلار
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ سَ) [ تر - فا. ] (اِمر.) محافظ سرحد مملکت و آن ظاهراً عنوانی بوده مثل «قیرخان » و مانند آن .
-
مرابط
فرهنگ فارسی معین
(مُ بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - رابطه دارنده . 2 - مواظب و ملازم سرحد. 3 - مروج ایمان .
-
مسالح
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ج مسلحه ؛ جاهای ترسناک که در آن ها لازم است مسلح باشند. 2 - جاهایی که در آن ها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند. 3 - گروه های مسلح . 4 - نگهبانان . 5 - جاهای دیده بانان .