کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربلندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مجد
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بزرگی ، بزرگواری . 2 - جلال ، سربلندی .
-
ترفع
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ فُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برتری نمودن ، بلندی جستن . 2 - سربلندی ، غرور.
-
عزت
فرهنگ فارسی معین
(عِ زَّ) [ ع . عزة ] 1 - (مص ل .) سربلند شدن ، گرامی شدن . 2 - (اِمص .) سربلندی ، سرافرازی .
-
رو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - رخ ، چهره . 2 - سطح ، رویه . 3 - نما، طرف بیرون چیزی . ؛ ~ی کسی را سفید کردن کنایه از: الف - مایه سربلندی او شدن . ب - از او در بدی پیشی گرفتن . ؛ ~ی کسی را کم کردن از گستاخی او جلوگیری کردن .
-
غرور
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فریب دادن . 2 - (مص ل .) به خود بالیدن . 3 - (اِمص .) تکبر، نخوت . 4 - فریفتگی . ؛~ ملی احساس سربلندی و افتخار نسبت به فرهنگ و توانایی های ملت خویش .