کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سجدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سجده
فرهنگ فارسی معین
(سَ دَ یا دِ) [ ع . سجدة ] (مص ل .) پیشانی بر زمین نهادن هنگام نماز.
-
جستوجو در متن
-
ساجد
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِفا.) سجده کننده .
-
مسجود
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) سجده شده ، عبادت شده .
-
سجاد
فرهنگ فارسی معین
(سَ جّ) [ ع . ] (ص .) بسیار سجده کننده .
-
مسجد
فرهنگ فارسی معین
(مَ جِ) [ ع . ] (اِ.) جای سجده ، محل عبادت . ج . مساجد.
-
تجنیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بال قرار دادن . 2 - بر دو کف دست تکیه کردن و گشاده داشتن بازو (هنگام سجده ).
-
چسنگ
فرهنگ فارسی معین
(چَ سَ) 1 - (ص .) کل ، کچل . 2 - (اِ.) داغ پیشانی که بر اثر کثرت سجده یا به علتی دیگر حاصل گردد.
-
سجود
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سجده کردن . 2 - (اِمص .)پرستش ، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی .
-
تشهد
فرهنگ فارسی معین
(تَ شَ هُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - طلب گواهی کردن . 2 - گفتن شهادتین . 3 - گفتن شهادتین در نماز پس از دو سجدة رکعت دوم و رکعت آخر.
-
داغ
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - بسیار گرم ، سوزان . 2 - (مجازاً) پررونق . 3 - هیجان انگیز. ؛~ دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غمی شدن که او در گذشته تحمل کرده است . ؛ ~ چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن . ؛~ پیشانی نشان...
-
رکعت
فرهنگ فارسی معین
(رَ عَ) [ ع . رکعة ] (اِ.) مجموع حالت نمازگزار از قیام (ایستادن )، رکوع (پشت خم کردن )، سجده (پیشانی بر زمین نهادن )، توأم با قرائت (در دو رکعت اول ) یا تسبیح (در رکعت سوم به بعد) و اذکار مربوط ، هر قیام از نماز که در آن رکوع باشد.
-
مهر
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) 1 - آلتی از جنس فلز یا لاستیک که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش می کنند و از آن به جای امضاء در پای نامه ها و قراردادها استفاده می کنند. ؛ ~و موم کردن الف - بستن چیزی از طریق موم چسباندن به در آن و بعد مهر زدن به موم به طوری که به جز فرد...