کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستونپایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ستون
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) 1 - پایة سنگی یا چوبی یا سیمانی که در زیر بنا سازند. 2 - دیرک خیمه . 3 - دسته ای از سربازان که پشت سر هم در یک خط حرکت کنند.
-
پایه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ په . ] (اِ.) 1 - شالوده ، اساس . 2 - رتبه ، درجه . 3 - ستون چهارگوش و بلند. 4 - میله یا ستونی که چیزی روی آن قرار گیرد. 5 - جنسیت گیاه (یک پایه یا دو پایه ).
-
چهل ستون
فرهنگ فارسی معین
(چِ هِ. سُ) (ص مر.) 1 - عمارتی که چهل ستون داشته باشد. 2 - بنایی که دارای ستون ها بسیار باشد.
-
ستون فقرات
فرهنگ فارسی معین
( ~ فَ قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) ستون مهره ها، تیرة پشت . ستونی مرکب از 33 قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم در پشت انسان قرار دارند.
-
پایه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.)1 - بلندمرتبه ،صاحب - منصب .
-
سه پایه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . یِ یا یَ) (ص مر.) 1 - آن چه که دارای سه عدد پایه باشد: میز سه پایه . 2 - آلتی فلزی مرکب از سه عدد پایه متصل به دایره ای فوقانی که دیگ را بر آن گذارند و در زیر آن هیزم یا زغال افروزند، دیگدان . 3 - آلتی فلزی دارای سه عدد پایه که دوربین عکاسی را...
-
گران پایه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . یِ) (ص مر.) گران قدر، بلند - مرتبه .
-
جستوجو در متن
-
استون
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ په . ] ( اِ.) ستون ، پایه .
-
پاسنگ
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) 1 - سنگ ترازو. 2 - پایة ستون .
-
دعام
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ستون ، پایة چوب بست . 2 - بزرگ قوم ، سروران ؛ ج . دعائم (دعایم ).
-
عمود
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ستون ، پایه . 2 - گرز. 3 - شاهین ترازو. 4 - رییس و سرور قوم .
-
پایه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ په . ] (اِ.) 1 - شالوده ، اساس . 2 - رتبه ، درجه . 3 - ستون چهارگوش و بلند. 4 - میله یا ستونی که چیزی روی آن قرار گیرد. 5 - جنسیت گیاه (یک پایه یا دو پایه ).
-
رکن
فرهنگ فارسی معین
(رُ کْ) [ ع . ] 1 - (اِ.) پایه ، ستون . 2 - جزو بزرگتر و قوی تر از هر چیز. 3 - حجرالاسود؛ سنگی که به دیوار کعبه نصب است و حاجیان آن را هنگام طواف لمس می کنند. ج . ارکان .