کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستبری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) = ستبرا: 1 - بزرگی ، درشتی . 2 - محکمی . 3 - فربهی .
-
جستوجو در متن
-
کند
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) کنده و چوب ستبری که بر پای اسیران و مجرمان می بستند.
-
ضخامت
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مَ) [ ع . ضخامة ] 1 - (مص ل .) کلفت شدن ، فربه شدن . 2 - (حامص .) کلفتی ، ستبری .
-
ضخم
فرهنگ فارسی معین
(ض خَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کلان و فربه گردیدن . 2 - تناور شدن . 3 - (اِمص .) فربهی ، ستبری .
-
غلظت
فرهنگ فارسی معین
(غِ ظَ) [ ع . غلظة ] 1 - (مص ل .) غلیظ شدن ، ستبر گردیدن . 2 - (اِمص .) ستبری .
-
ثخن
فرهنگ فارسی معین
(ثِ خَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ستبر و سخت گردیدن . 2 - (اِ.) ستبری ، ضخامت ، کلفتی . 3 - غلظت . 4 - سختی .
-
کنده
فرهنگ فارسی معین
(کُ دِ) (اِ.) 1 - چوب ستبری که بر پای مجرمان و اسیران می بستند. 2 - هیزم ، هیمه . 3 - قسمت پایین درخت . 4 - یکی از فنون کُشتی .