کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستاره شناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستاره شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ) (ص فا.) منجم .
-
واژههای مشابه
-
ستارة قطبی
فرهنگ فارسی معین
( ~ ء قُ) (اِمر.) ستاره ای است کم نور در انتهای دُم صورت فلکی دُب اصغر (خرس کوچک ) که با اختلاف کمتر از یک درجه از محل واقعی قطب شمال قرار دارد.
-
ستاره شمردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ مَ یا مُ دَ) (مص ل .) کنایه از: شب زنده داری کردن .
-
ستاره دنباله دار
فرهنگ فارسی معین
( ~دُ لِ) (اِمر.) جرمی ابر مانند با هسته ای نورانی که مداری متغیر به دور خورشید دارد و هنگامی که مدارش از نزدیک خورشید می گذرد دنباله ای درخشان از خود آشکار می کند.
-
جستوجو در متن
-
وقت شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - موقع شناس . مق وقت ناشناس . 2 - عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه ،منجم ، ستاره - شناس . 3 - کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت .
-
اختر
فرهنگ فارسی معین
شمار ( ~. شُ) (اِ. ص .) ستاره شناس ، منجم .
-
رصدبند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) ستاره - شناس .
-
منجم
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ جِّ) [ ع . ] (اِفا.) ستاره شناس ، کسی که به دانش اخترشناسی می پردازد.