کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبک بار و سبک بال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هذلول
فرهنگ فارسی معین
(هُ) [ ع . ] (ص .) 1 - سبک . 2 - مرد سبک . 3 - اسب دراز و درشت اندام . 4 - آفت ، فتنه . 5 - ابر باریک .
-
دادائیسم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.)مکتبی است زاییدة اضطراب و هرج و مرج حاصل از خرابی و آدم کشی و بیداد جنگ جهانی اول . ~متأثر از سبک فوتوریسم که به سبک سورئالیسم منتهی شد.
-
آلگرو
فرهنگ فارسی معین
(لِّ گْ رُ) [ فر. ] (ق .) تند و سبک ، شدید و بانشاط .
-
ویفر
فرهنگ فارسی معین
(وِ فِ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی بیسکویت سبک و ترد.
-
لوالوا
فرهنگ فارسی معین
(لَ لَ)(ص .)مرد سبک و بی وقار، جلف .
-
لش بازی
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (حامص .) (عا.) هرزگی ، حرکاتِ جلف و سبک .
-
بالون
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ فر. ] ( اِ.) کره ای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و داخل آن را از گازهای سبک (سبک تر از هوا) پر کنند در نتیجه به آسمان صعود کند.
-
آلاگارسون
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ فر. ] (ص .)اصطلاحی برای موی خانم ها به سبک موی پسران و مردان .
-
فلانل
فرهنگ فارسی معین
(فِ نِ) [ فر. ] (اِ.) پارچه ای لطیف و سبک که از پنبه یا پشم بافند.
-
بندتنبانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. تُ) (ص نسب .) (عا.) 1 - سخن سبک و بی معنی . 2 - جلف و کوچه بازاری .
-
جرت و قوز
فرهنگ فارسی معین
(جِ تُ) (ص مر.) (عا.) سبک سر و بی ادب که به سر و وضع و لباس خود مغرور باشد.
-
مقطعات
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ طَّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جامه های کوتاه . 2 - شعرهای کوتاه و سبک وزن .
-
جیپ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) نوعی اتومبیل محکم و سبک که برای گذشتن از جاده های ناهموار ساخته شده است .
-
واکمن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ انگ . ] (اِ.) نام تجاری دستگاهی کوچک و قابل حمل متشکل از یک پخش صوت و یک دو گوشی سبک ، پخش همراه . (فره ).
-
فرفره
فرهنگ فارسی معین
(فِ فِ رِ)(اِ.)هر چیز سبک و پردار که توسط باد دور خود بچرخد،بادفر و فرفروک نیز گفته اند.