کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبکشناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص .) (عا.) آشنا.
-
سبک
فرهنگ فارسی معین
(سَ بُ) [ په . ] 1 - (ص .) کم وزن . 2 - چست ، چالاک . 3 - شخص بی وقار.4 - مجرد. 5 - (ق .) زود،بی درنگ . 6 - سبکبال ، بی غم .
-
سبک
فرهنگ فارسی معین
(سَ بْ) [ ع . ] 1 - (اِ.) طرز، شیوه . 2 - روشی خاص که هنرمند ادراک و احساس خود را بیان می کند. 3 - (مص م .) فلز ذوب شده را در قالب ریختن .
-
آب شناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) (اِفا.) 1 - شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد. 2 - آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند. 3 - قاعده دان . 4 - صاحب مهارت در علوم . 5 - حقیقت شناس .
-
آدم شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ِ) ~ص فا.) آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند.
-
پرده شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ِ) (اِ. ص .) 1 - نوازنده ، موسیقی دان . 2 - عارف .
-
حق شناس
فرهنگ فارسی معین
(حَ. ش ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - معتقد به حقیقت و راستی . 2 - خداشناس .
-
ستاره شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ) (ص فا.) منجم .
-
نمک شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) (ص فا.) سپاس گزار، وفادار.
-
وقت شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - موقع شناس . مق وقت ناشناس . 2 - عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه ،منجم ، ستاره - شناس . 3 - کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت .
-
یکه شناس
فرهنگ فارسی معین
(یِ یا یِ کِّ. ش ) (ص مر.) (عا.) آدم وفادار، کسی که وقتی چشمش تو روی کسی باز شد دیگر دست از او بر نمی دارد.
-
سبک داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (مص م .) 1 - خوار شمردن . 2 - (مص ل .) مسامحه کردن .
-
سبک عنان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . عِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) تندرو.
-
سبک خیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) تیز و تند.
-
سبک دست
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (ص مر.)1 - ماهر. 2 - تر - دست . 3 - خوش یُمن .