کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساکن کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساکن گشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - مسکن گزیدن . 2 - آرام شدن ، آرامش یافتن .
-
جستوجو در متن
-
تسکین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) آرام کردن ، ساکن کردن .
-
اسکان
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ساکن کردن . 2 - خانه نشین کردن .
-
منزل کردن
فرهنگ فارسی معین
(مَ زِ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) اقامت کردن ، ساکن شدن .
-
مقام ساختن
فرهنگ فارسی معین
( مَ. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) اقامت کردن ، ساکن شدن .
-
تخفیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سبک کردن . 2 - کم کردن قیمت چیزی . 3 - مختصر کردن کلمه با ساکن کردن ، حذف تشدید یا کم کردن یکی از حروف ، برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعری .
-
ابتدا
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع ابتداء. ] (مص ل .) (اِ.) 1 - شروع و اول هرکار و هرچیز، آغاز، نخست . اول ، مبداء. مق انتها. 2 - آغاز کردن ، شروع کردن . 3 - در علم نحو عاری کردن لفظ از عوامل لفظی برای اسناد. ؛~ به ساکن الف - آوردن کلمه ای که حرف اول آن ساکن باشد. ب - بی ...
-
جزم
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - قطع کردن . 2 - عزم انجام کاری کردن بی تردید. 3 - ساکن گردانیدن آخرین حرف کلمه یا حذف آن براساس قواعد صرفی .
-
اردام
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) همیشه بودن ، ساکن و پابرجا بودن . 2 - (مص م .) رام ساختن ، خاک ریزی کردن .