کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالَک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سالک
فرهنگ فارسی معین
(لَ)(اِ.) زخمی که در پوست بدن خاصه صورت پیدا می شود. گاه یک سال بهبودی آن طول می کشد ولی جای آن باقی می ماند.
-
سالک
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - رونده ، مسافر. 2 - زاهد، عارف .
-
واژههای همآوا
-
سالک
فرهنگ فارسی معین
(لَ)(اِ.) زخمی که در پوست بدن خاصه صورت پیدا می شود. گاه یک سال بهبودی آن طول می کشد ولی جای آن باقی می ماند.
-
سالک
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - رونده ، مسافر. 2 - زاهد، عارف .
-
جستوجو در متن
-
طروق
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (ص .) راهرو، سالک .
-
جزو
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . جزء ] (اِ.) 1 - نک جزء جز. 2 - سالک راه خدا.
-
راهرو
فرهنگ فارسی معین
(رُ)(ص فا.) 1 - سالک . 2 - مسافر، عارف .
-
صاحبقدم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . قَ دَ) [ ازع . ] (ص مر.) 1 - سالک . 2 - خوشقدم .
-
فتوح
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به دست آمدن غیر منتظرة چیزی . 2 - (اِمص .) گشایش . 3 - گشایش حالی که به سالک در مراحل سلوک دست دهد. 4 - (اِ.) نذر، مال یا چیزی که نذر عارف و سالک کنند.
-
پی سپر
فرهنگ فارسی معین
( ~. سِ پَ)1 - (ص فا.)رونده ، سالک . 2 - (ص مف .) پایمال شده ، لگدکوب شده .
-
رونده
فرهنگ فارسی معین
(رَ وَ دِ) (ص فا.) 1 - عابر. 2 - راهرو، سالک . ج . روندگان .
-
سلوک
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) در پیش گرفتن راهی . 2 - (اِمص .) روش ، رفتار. 3 - طی مدارج توسط سالک به مقام وصل و فنا.
-
عین الیقین
فرهنگ فارسی معین
(عَ نُ لْ یَ قِ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - پی بردن به ماهیت چیزی یا دیدن آن چیز. 2 - نزد اهل تصوف مرحلة دوم از یقین که صرفاً به سبب خلوص باطن سالک بسیاری از اسرار بر او هویدا می شود.