کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سازش
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمص .) 1 - توافق ، سازگاری . 2 - صلح . 3 - خوش رفتاری .
-
جستوجو در متن
-
تواطؤ
فرهنگ فارسی معین
(تَ طُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سازش کردن با هم ، موافقت کردن همدیگر در امری ، همدست شدن . 2 - (اِمص .) موافقت ، سازش .
-
اصلاح دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) آشتی دادن ، سازش دادن .
-
تسالم
فرهنگ فارسی معین
(تَ لُ) [ ع . ] (مص م .) صلح کردن ، با هم سازش کردن .
-
کنار آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ دَ) (مص ل .) سازش کردن ، به تفاهم رسیدن .
-
مصالح
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) سازش کننده .
-
سازشکار
فرهنگ فارسی معین
(زِ شْ) (ص فا.) 1 - آن که سازش می کند. 2 - اهل بند و بست .
-
سازگاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) 1 - سازش . 2 - توافق . 3 - هماهنگی . 4 - قناعت .
-
موافقت
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ قَ) [ ع . موافقة ] (مص ل .) سازش کردن ، همراهی کردن ، سازگاری .
-
ژاکوبنیسم
فرهنگ فارسی معین
(بْ) [ فر . ] (اِ.) برگرفته از نام جنبشی افراطی در دوران انقلاب فرانسه به رهبری روپسپیر و اعضای «کلوپ ژاکوبن » که هدف های انقلابی را به هر قیمتی و به دور از هر گونه سازش گری دنبال می کردند. بعدها رفته رفته این کلمه اصطلاحی شد برای جنبش های انقلابی و...
-
جوشش
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِمص .) 1 - عمل جوشیدن . 2 - خونگرمی ، مهربانی . 3 - سازش ، همدمی .
-
سازگار
فرهنگ فارسی معین
(زْ) (ص فا.) 1 - سازش کننده . 2 - موافق . 3 - همآهنگ . 4 - گوارا. 5 - سزاوار. 6 - قانع ، خرسند.
-
اصطلاح
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سازش کردن ، صلح کردن . 2 - (اِ.) واژه ای که به علت کثرت استعمال عمومی ، معنایی غیر از معنای اصلی خود را شامل می شود. 3 - لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و به کار برند. ج . اصطلاحات .
-
شمشیر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ په . ] (اِ.)سلاحی آهنین و فولادین که دارای تیغه ای بلند و منحنی و برنده است . ؛ ~ را از رو بستن کنایه از: حالت تهدیدآمیز به خود گرفتن . ؛ ~ را غلاف کردن کنایه از: از تهدید دست کشیدن و از در سازش درآمدن .