کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساری
فرهنگ فارسی معین
[ هن . ] (اِ.) نوعی لباس لطیف و بلند که زنان هندوستان و پاکستان پوشند.
-
ساری
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پرنده ای است کوچک و خوش - آواز، دارای پرهای سیاه و خال های سفید.
-
ساری
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - سرایت کننده . 2 - رونده در شب .
-
جستوجو در متن
-
ساروی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص نسب .) 1 - متعلق به شهر ساری در مازندران . 2 - اهل ساری .
-
واگیردار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری .
-
سرخجه
فرهنگ فارسی معین
(سُ خِ جِ) (اِمصغ .) بیماری ای حاد و ساری که با دانه های سرخ رنگی روی پوست همراه است ، سرخک .
-
سیاه سرفه
فرهنگ فارسی معین
(سُ فِ یا فَ) (اِمر.) مرضی است عفونی و بسیار ساری که ویروسش بیشتر در حنجره ، قصبة الریه ، نایژه ها موضع می گیرد که باعث سرفه های شدیدی می شود.
-
مشمشمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ مَ ش یا شَ) [ ع . مشمشة ] (اِ.) 1 - یک دانه زردآلو. 2 - مرضی است ساری که خصوصاً اسب و استر و خر بدان مبتلا شوند و به انسان نیز سرایت کند.