کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساخت
فرهنگ فارسی معین
1 - (مص مر.) ساختن ، صنعت . 2 - (اِ مص .) آمادگی . 3 - (اِ.) ساز، سامان . 4 - ساز و برگ اسب . 5 - ساختار.
-
واژههای مشابه
-
ساخت و پاخت
فرهنگ فارسی معین
(تُ) 1 - (اِمر.) قرار پنهانی ، زد و بند پنهانی . 2 - (عا.) گاوبندی .
-
ساخت و ساز
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِمص .) آمادگی ، کار ساختگی .
-
واژههای همآوا
-
ساخط
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِفا.) خشمگین .
-
جستوجو در متن
-
عتاد
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) ساخت و سامان ، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند.
-
آیینة سکندر
فرهنگ فارسی معین
( ~ء س ِ کَ دَ) (اِمر.) آیینه ای که ارسطو برای اسکندر ساخت و آن را بالای منارة اسکندریه نصب کرده بودند.
-
بند و بست
فرهنگ فارسی معین
(بَ دُ بَ)(اِمر.)1 - توطئه ، ساخت و پاخت ، دست به یکی کردن . 2 - ترتیب ، انتظام .
-
بنیه
فرهنگ فارسی معین
(بُ یِّ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - توان ، توانایی . 2 - ساخت . 3 - نهاد، آفرینش .
-
بوتان
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گازی بی رنگ و خفه کننده که جهت سوخت و ساخت لاستیک مصنوعی به کار می رود.
-
برچسب
فرهنگ فارسی معین
(بَ. چَ) (اِمر.) تکه ای کاغذ که بر آن نوع جنس ومحل ساخت و دیگر مشخصات را نوشته یا چاپ کنند و روی کالا چسبانند، اتیکت .
-
موزیسین
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ فر. ] (ص فا.) کسی که در ساخت یا رهبری یا اجرای موسیقی به خصوص موسیقی سازی تبحر داشته باشد، موسیقی دان (فره ).
-
پرومتازین
فرهنگ فارسی معین
(پُ رُ مِ) [ فر. ] (اِ.) داروی قوی ضد حساسیت که برای درمان حساسیت و بی خوابی تجویز می شود و در ساخت شربت سینه هم به عنوان داروی ضد سرفه به کار می رود.