کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساحل
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) کنار دریا یا رود، کرانه . ج سواحل .
-
واژههای مشابه
-
ساحل نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که کنار آب زندگی می کند (اعم از دریا، دریاچه ، رودخانه ).
-
جستوجو در متن
-
دریابار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - ساحل ، کنار دریا. 2 - شهری که در ساحل دریا باشد.
-
پلاژ
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - ساحل کم شیب دریا. 2 - مجموعة تأسیسات رفاهی یا تفریحی یا اقامتی کنار ساحل ، ساحل سرا. (فره ).
-
ایراه
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ساحل ، کنار دریا.
-
شاطی ء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) ساحل ، کناره .
-
رودبار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِمر.) ساحلِ رود، کنار رود.
-
دریاکنار
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ) (اِمر.) ساحل دریا، لب دریا.
-
بار
فرهنگ فارسی معین
(پس .) به صورت پسوند در آخر برخی واژه ها معنای ساحل ، کنار و انبوهی می دهد مانند: جویبار، زنگبار.
-
پهلوگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ)(مص ل .) کناره گرفتن ، در ساحل ایستادن کشتی .
-
سواحل
فرهنگ فارسی معین
(سَ حِ) [ ع . ] (اِ.) کرانه های دریا. جِ ساحل .
-
کرانه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) [ په . ] (اِ.) 1 - کنار، لب ساحل . 2 - پایان .
-
بندر
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) ( اِ.) محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری است ، بندرگاه ، لنگرگاه .