کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ز بر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) نشان کردن بر چیزی .
-
بر کسی زدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. کَ. زَ دَ) (مص ل .) 1 - به او اعتناء کردن ، به او توجه کردن . 2 - یورش بردن ، حمله کردن .
-
پشت پا زدن
فرهنگ فارسی معین
(پُ تِ. زَ دَ) (مص م .) 1 - به پشت پای کسی زدن تا بر زمین افتد. 2 - ترک کردن ، رها کردن .
-
دم بر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. زَ دَ) (مص ل .) 1 - نفس تازه کردن ، آسودن . 2 - حرف زدن .
-
سر بر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ زَ دَ)(مص ل .) 1 - روییدن . 2 - آشکار شدن . 3 - طلوع کردن .
-
بر زدن
فرهنگ فارسی معین
(بُ. زَ دَ) (مص م .) برهم زدن و زیر و رو کردن ورق ها پیش از بازی .
-
عزم
فرهنگ فارسی معین
(عَ زْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .)قصد چیزی کردن ، دل بر چیزی نهادن . 2 - (اِمص .) اراده ، قصد.
-
زرافشان
فرهنگ فارسی معین
(زَ. اَ) 1 - (ص مف .) چیزی که ریزة زر یا گردِ زر بر آن افشانده باشند. 2 - (اِمص .) شاباش ، نثار کردن زر و سیم .