کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیورآلات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیورآلات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) مجموعة آن چه که برای زیباتر شدن به خویشتن می آویزند.
-
جستوجو در متن
-
زرگر
فرهنگ فارسی معین
(زَ گَ) سازندة زیورآلات طلایی .
-
بدلیجات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِ.) جواهرات و زیورآلات بدلی و غیراصل .
-
زر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) فلزی زردرنگ و گران قیمت که برای ساختن زیورآلات و سکه مورد استفاده قرار می گیرد.
-
شانل
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نوعی طرح لباس زنانه . 2 - نوعی طرح زیورآلات .
-
خرازی
فرهنگ فارسی معین
(خَ رّ) [ ع - فا. ] (اِمر.) دکانی که در آن مهره ، آینه ، گردن بند و زیورآلات زنانه به فروش می رسد.