کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زُخم زُهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زخم
فرهنگ فارسی معین
(زُ) [ ع . زهم ] (اِ.) (عا.) طعم و بویی که از سفیدة تخم مرغ خام یا از گوشت خام هنگام پختن در آب برآید.
-
زخم
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - خراش یا بریدگی هر بخشی از بدن . 2 - مجروح . 3 - ضربه . ؛ به ~ کاری زدن کنایه از: برای آن کار مورد بهره برداری قرار دادن .
-
چشم زخم
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (اِمر.) آسیبی که از چشم بد به کسی رسد.
-
زخم خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) (مص ل .) مجروح شدن .
-
زخم زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) جراحت وارد کردن .
-
زخم کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) جنگ کردن .
-
زخم آور
فرهنگ فارسی معین
(زَ خْ. وَ) (ص فا.) مطرب ، کسی که بر ساز زَخمه می زند.
-
سست زخم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص مر.) نبضی که سست می زند.
-
سیاه زخم
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) مرضی است عفونی که در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید می کند و به ندرت اعضای داخلی روده و ریه را می گیرد. و معمولاً از گوسفندان به انسان سرایت می کند.
-
یک زخم
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص مر.) لقب سام نریمان که اژدهایی را با یک ضربه کشت .
-
زخم و زیلی
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ) (ص مر.) (عا.) پر از زخم و خراش یا جای ضربه .