کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زؤد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زود
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ق .) تند، سریع .
-
جستوجو در متن
-
پگاه
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (ق مر.) 1 - صبح زود. 2 - زود.
-
روانه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) زود، فوری .
-
حساس
فرهنگ فارسی معین
(حَ سّ) [ ع . ] (ص .) 1 - حس کننده ، دریابنده . 2 - کسی که موضوعی را زود درک کند. 3 - در فارسی : زود رنج .
-
تاربام
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) صبح زود که هنوز هوا تاریک باشد.
-
جوشی
فرهنگ فارسی معین
(ص .)عصبانی ،کسی که زود خشمگی ن می شود.
-
چپری
فرهنگ فارسی معین
(چَ پَ) (ق .) زود، بی درنگ .
-
سرتیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) زود خشم ، تندخو.
-
فور
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] (اِ.) زود، سریع .
-
احساساتی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) زودرنج ، کسی که زود دستخوش احساساتش می شود.
-
ترد
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص .) (عا.) 1 - تر و تازه . 2 - هر چیزی که زود شکسته گردد.
-
رموک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص فا.) جانوری که زود رم می کند.
-
سرخور
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص فا.) آن که بدقدم است و اطرافیانش زود می میرند.
-
هراکش
فرهنگ فارسی معین
(هِ کَ) (اِ.) (عا.) زود کاشتن زراعت .