کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهکش سنگ ریزه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جمره
فرهنگ فارسی معین
(جَ رِ) [ ع . جمرة ] (اِ.) 1 - تکه ای آتش . 2 - سنگ ریزه . 3 - در فارسی ، بخاری که در آخر زمستان از زمین بلند می شود، که حمل بر نفس کش یدن زمین است .
-
منجک
فرهنگ فارسی معین
(مَ جَ) (اِ.) نوعی شعبده که عبارت است از بیرون جهانیدن پاره های آهن و سنگ ریزه از کاسة آب یا قلم از دوات .
-
گل آرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) هنر ترکیب و تنظیم گل و متفرعات آن از قبیل برگ و شاخه در گلدان به کمک عناصر و عواملی از قبیل سنگ ریزه و کندة درخت و امثال آن به نحو متناسب .
-
قلوه سنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) (اِمر.) 1 - سنگ های کم و بیش درشت که از ریگ درشت تر ولی از قطعه سنگ کوچک ترند. 2 - قطعه ای سنگ نتراشیده .
-
سنگ بسته
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تِ) (ص مف .) = سنگ - بست : 1 - محوطه ای که با دیوار سنگی احاطه کرده باشند؛ سنگچین . 2 - استوار، محکم .
-
سلیمانی
فرهنگ فارسی معین
(سُ لِ یا لَ) (ص نسب .) 1 - منسوب به سلیمان . نوعی شمشیر. 2 - گونه ای سنگ آذرین . از خواص این سنگ آن است که بر اثر سایش و اصطکاک خاصیت فسفرسانس پیدا می کند و روشنی خاص نشان می دهد و چون سختی جالب توجهی دارد جزو سنگ های زمینی و احجار کریمه به شمار می ...
-
کتیبه
فرهنگ فارسی معین
(کَ بِ) [ ع . کتیبة ] (اِ.) 1 - دسته ای از لشگر. 2 - سنگ نبشته . ج . کتایب .
-
فلاخن
فرهنگ فارسی معین
(فَ خَ) (اِ.) = فلاخان : قلاب سنگ ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخم و فلخمه و فلماخن و فلخمان نیز گفته اند.
-
اسفرود
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ) ( اِ.) سنگ خوارک ، پرنده ای کوچکتر از کبک با پرهای سیاه و خاکستری ، ابفهرود نیز گویند.
-
سنگ نوشته
فرهنگ فارسی معین
(سَ . نِ وِ تِ) (اِمر.) سنگی که بر روی آن نوشته ای را کنده باشند، کتیبة سنگی .
-
کوفت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - صدمه ای که از سنگ و مشت و لگد برسد. 2 - آسیب ، صدمه . 3 - اندوه . 4 - بیماری سفلیس . 5 - نوعی ناسزا.
-
گردن بند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) (اِ.) پیرایه ای معمولاً از سنگ ها یا فلزهای قیمتی که آن را خانم ها به گردن می آویزند، گلوبند.
-
پارینه سنگی
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (اِمر.) عصر حجر، پالئولتیک . نام دوره ای از ماقبل تاریخ که در آن انسان ابزارش را از سنگ ها به صورت نازیبا و خشن تهیه می کرد.
-
وصید
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آستانه ، پیشگاه سرای . 2 - حظیره ای که از ساقه های درخت سازند. 3 - حظیره مانندی که در کوه از سنگ سازند جهت ستوران .
-
سنگ
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] 1 - (ص .) وقار، اعتبار. 2 - (ق ) آهستگی ، آرامش . 3 - نام عمومی مواد کانی است که به طور طبیعی به یکدیگر چسبیده و متراکم شده است و در نتیجه تودة نسبتاً سفتی را به وجود آورده است . 4 - وزنه ای جهت سنجش سنگینی . 5 - دو قطعه سنگ به ابعاد ک...