کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنده نام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زنده پیل
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) [ په . ] (اِمر.) فیل بزرگ .
-
شب زنده دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زِ دِ) (ص فا.) آن که شب را بیدار ماند. (به جهت عبادت ، عشق ، دزدی ).
-
جستوجو در متن
-
دامت برکاتة
فرهنگ فارسی معین
(مَ بَ رَ تُ) [ ع . ] (جملة فعلی دعایی ) بر دوام و پیوسته باد برکت های او. (پس از ذکر یا ثبت نام فقیهی یا مجتهدی زنده استعمال شود).
-
وستالیس
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ فر. ] (اِ.) نام کاهنة معبد وستا. وظیفة این کاهنه ها روشن نگاه داشتن آتش مقدس بود و هرگاه آتش معبد در اثر اهمال یکی از این ها خاموش می شد او را زنده به گور می کردند. کاهنه های وستا مقامی ارجمند داشتند تا آنجا که اگر به محکومی مصادف می شدند و از...
-
متان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.) گازی است بی بو و بی رنگ و قابل نفوذتر و سبک تر از هوا که اولین ترکیب سلسلة هیدروکربورهای اشباع شده است . این گاز در طبیعت از تجزیه و پوسیده شدن بقایای موجودات زنده خصوصاً فساد گیاهان در مرداب ها ح - اصل می شود و به همین جهت آن را ب...