کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمستانرا بر گذار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سر بر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ کَ دَ) (مص ل .) سربلند کردن ، سر درآوردن .
-
اتکاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تکیه کردن بر، پشت دادن بر. 2 - اعتماد کردن بر. ؛ نقطة ~نقطه ای که در آن اهرم را تکیه دهند، تکیه گاه .
-
تقسیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - قسمت کردن . 2 - بخش کردن عددی بر عدد دیگر. 3 - توزیع کردن ، پخش کردن .
-
مرغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ په . ] (اِ.) پرنده . ج . مرغان . به طور عام نام هر جانور بالدار پرندة تخم گذار که بدنش از پر پوشیده شده باشد. مق خروس . ؛قاطی ~ها شدن کنایه از: ازدواج کردن ، زن گرفتن . ؛ ~یک پا دارد کنایه از: روی حرف و نظر خود ایستادن ، یکدنگی ، لجبازی ....
-
اتکاء کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) تکیه کردن بر، پشت گرم شدن به .
-
اجحاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ستم کردن ، تعدی کردن . 2 - کار بر کسی تنگ گرفتن .
-
دیده بر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. کَ دَ)(مص ل .) چشم باز کردن ، بیدار شدن .
-
سرو بر کردن
فرهنگ فارسی معین
(سُ رُ. بَ. کَ دَ) (مص ل .) شاخ برافراشتن ، اظهار وجود کردن .
-
یاد گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گ ِ ر ِ تَ) (مص م .) 1 - آموختن ، 2 - حفظ کردن ، از بر کردن .
-
اخطاء
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص ل .) خطا کردن ، اشتباه کردن . 2 - (مص م .) منسوب به خطا کردن ، خطا گرفتن بر کسی .
-
بر کسی زدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. کَ. زَ دَ) (مص ل .) 1 - به او اعتناء کردن ، به او توجه کردن . 2 - یورش بردن ، حمله کردن .
-
طراز کردن
فرهنگ فارسی معین
(طِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - هموار کردن ، هم سطح کردن . 2 - نقش و نگار زدن بر جامه .
-
نشست کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) 1 - بر تخت نشستن ، جلوس کردن . 2 - اقامت کردن . 3 - فرو نشستن دیوار و مانند آن .
-
ازماع
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) قصد کردن ، دل بر کاری نهادن .
-
اکتساء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) پوشیدن ، در بر کردن .