کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان سبز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبز
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] (ص .) 1 - رنگی که از ترکیب آبی و زرد به دست می آید. 2 - تر و تازه ، شاداب .
-
واژههای مشابه
-
آب سبز
فرهنگ فارسی معین
(بِ سَ) (اِمر.) نوعی بیماری چشم که باعث درد کرة چشم و محدود شدن میدان دید می شود.
-
برگ سبز
فرهنگ فارسی معین
(بَ گِ سَ) (اِمر.) مجازاً هدیة کوچک و ناچیز.
-
جستوجو در متن
-
سبزفام
فرهنگ فارسی معین
( ~ .)(ص مر.) سبز رنگ ، هر چیزی که به رنگ سبز باشد.
-
اخضرار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ض ِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سبز شدن ، به رنگ سبز درآمدن . 2 - سبز شدن کشت .
-
خضر
فرهنگ فارسی معین
(خَ ض ) [ ع . ] 1 - (ص .) سبز. 2 - (اِ.) شاخة درخت . 3 - زراعت . 4 - جای بسیار سبز.
-
سبزقبا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) پرنده ایست حلال گوشت ، کوچک تر از کلاغ با پرهای سبز و سرخ ، کلاغ سبز هم گویند.
-
ساج
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) چادر سبز یا سیاه .
-
آلوچه
فرهنگ فارسی معین
(اِمصغ .) نوع کوچکتر گوجه سبز که از آن ترش تر است .
-
باقل
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (ص .) زمین گیاه برآوردة سبز شده .
-
چمن
فرهنگ فارسی معین
(چَ مَ) (اِ.) زمین سبز و خرم ، مرغزار.
-
زیتونی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص نسب .) سبز مایل به زرد.
-
ناضر
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) تر و تازه کننده . 2 - بسیار سبز.