کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان تخلیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخلیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تخلیة ] (مص م .) 1 - تهی کردن ، خالی کردن . 2 - خارج کردن چیزی یا کسی از جایی .
-
جستوجو در متن
-
ریده
فرهنگ فارسی معین
(دِ یا دَ) (اِمف .) تخلیة شکم کرده ، مدفوع کرده .
-
فین کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) (عا.) تخلیه کردن آب بینی .
-
ریدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - مدفوع کردن ، تخلیة شکم کردن . 2 - کنایه از: خرابکاری کردن ، کثافت کاری کردن .
-
کمپرسی
فرهنگ فارسی معین
(کُ پِ رِ) [ فر - فا. ] (اِ.) نوعی اتومبیل بارکش که قسمت حمل بار آن به وسیله نوعی پیستون بلند می شود و بار را تخلیه می کند.
-
اگزوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ زُ) [ انگ . ] (اِ.) = اکزوز: 1 - دود حاصل از احتراق بنزین در ماشین . 2 - تخلیه . 3 - (عا.) تمام مسیر دود مذکور را گویند.
-
فلاش تانک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ انگ . ] (اِ.) مخزن آب شست و شو دهندة توالت که وقتی دستة آن را بکشند یا بچرخانند، آب را با فشار در توالت تخلیه می کند و سپس به طور خودکار پر می کند.
-
موشک
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) وسیله ای دارای یک محفظة پر از مادة آتش گیر متصل به یک فتیله که بر اثر واکنش ناشی از تخلیه گاز در هوا پیش رانده می شود این وسیله به عنوان اسلحه یا ابزار پرتاب به کار می رود.