کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آباد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - معمور، دایر. 2 - مزروع ، کاشته . 3 - پر، سرشار. 4 - سالم . 5 - منظم ، سامان . 6 - شادمان ، خرم . 7 - مرفه .
-
آباد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ ابد؛ جاوید بودن ها.
-
واژههای مشابه
-
خراب آباد
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) کنایه از: دنیا.
-
واژههای همآوا
-
ابعد
فرهنگ فارسی معین
(اَ عَ) [ ع . ] (ص .) 1 - دورتر، بعیدتر. 2 - خویش دور، بیگانه . 3 - خیانت گر، خائن . 4 - خیر، فایده . ج . اباعد.
-
عباد
فرهنگ فارسی معین
(عُ بّ) [ ع . ] (اِ.) جِ عابد؛ عبادت کنندگان .
-
عباد
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) جِ عبد؛ بندگان .
-
عباد
فرهنگ فارسی معین
(عَ بّ) [ ع . ] (ص .) بسیار عبادت کننده .
-
جستوجو در متن
-
آماس
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آماز: ورم ، برآمدگی ، آماده و آماز نیز گویند.
-
آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م )ایجاد برآمدگی کردن ، متورم کردن . آماهانیدن و آماهیدن هم گفته می شود.
-
آماسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) باد کردن ، ورم کردن .
-
آماق
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) گوشه چشم .
-
آمال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ امل ؛ امیدها، آرزوها.