کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرداب
فرهنگ فارسی معین
ریز ( ~.) 1 - (ص فا.) بدخویی کننده ، خشم گیرنده . 2 - (اِمص .) خونریزی .
-
زرداب
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) صفراء، مایع زردرنگی که از کبد ترشح می شود.
-
جستوجو در متن
-
هو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چرک و زرداب زخم .
-
تلخه
فرهنگ فارسی معین
(تَ خِ) (اِمر.) 1 - تلخک . 2 - صفرا، زرداب .
-
لو
فرهنگ فارسی معین
(لَ یا لُ) (اِ.) 1 - نوعی از حلوا. 2 - صفراء، زردآب .
-
قیح
فرهنگ فارسی معین
(قَ یا قِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زردآب . 2 - ریم (چرک ) بی آمیزش . 3 - خون ریم ، چرک ، پلشت .
-
کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) زخم و ریشی که بر دست و پای شتر بهم رسد و از آن پیوسته زردآب بیرون آید و از بیم سرایت شتران صحیح را داغ کنند؛ غره .
-
صفرا
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع .صفراء ] 1 - (ص .)مؤنث اصفر؛ زردرنگ . 2 - (اِ.) زرداب . 3 - مایعی زردرنگ و تلخ که از کبد ترشح می شود. 4 - مجازاً به معنی تندی .
-
مهل
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فلزات کانی مانند: مس ، آهن و... 2 - قطران تنک و رقیق . 3 - روغن زیتون و دُردی آن . 4 - زرداب و ریم که از لاشة مرده پالاید.