کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرد
فرهنگ فارسی معین
(رَ رْ) (ص .) هر چیز که به رنگ زر باشد.
-
واژههای مشابه
-
آفتاب زرد
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) 1 - نزدیک غروب . 2 - پایان عمر، نزدیک مرگ .
-
زرد ملیجه
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ مَ جِ) (اِ.) نوعی قطعة موسیقی ضربی متداول در گیلان .
-
شله زرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (اِمر.) نوعی غذای ایرانی به صورت شله ای که با برنج ، شکر، گلاب و زعفران تهیه می شود و آن را با خلال پسته و بادام و دارچین تزیین می کنند.
-
جستوجو در متن
-
کرن
فرهنگ فارسی معین
(کُ رَ) (اِ.) رنگ میان زرد و بور، رنگ بین سرخ و زرد.
-
آفتاب زردی
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) نک آفتاب زرد.
-
زراب
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) کنایه از: شراب زرد رنگ .
-
زردفام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) آن چه به رنگ زرد باشد، زردرنگ .
-
زریون
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) زرد رنگ .
-
صاب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) صبر زرد (گیا.).
-
اصفر
فرهنگ فارسی معین
(اَ فَ) [ ع . ] (ص .) زرد، زردرنگ .
-
الوا
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) صمغی است بسیار تلخ ؛ صبر زرد.
-
بلوند
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .) رنگی است نزدیک به زرد، بور و طلایی .