کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زحمت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تصدیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) دردسر دادن ، باعث زحمت شدن .
-
تزاحم
فرهنگ فارسی معین
(تَ حُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گرد آمدن مردم در یک جا. 2 - به یکدیگر زحمت دادن .
-
مزاحمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ مَ) [ ع . مزاحمة ] (مص م .) 1 - زحمت دادن . 2 - انبوهی کردن و تنگ گرفتن بر کسی .
-
قافیه
فرهنگ فارسی معین
(فِ یَ یا یِ) [ ع . قافیة ] 1 - (اِفا.) از پی رونده . 2 - (اِ.) حرف یا کلمة آخر بیت در شعر. ؛ ~را باختن کنایه از: مغلوب شدن ، فرصت را از دست دادن . ؛ ~به کسی تنگ شدن کنایه از: به زحمت و دردسر افتادن .
-
استخوان
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ خا) [ په . ] (اِ.) 1 - مادة سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفته است و محل اتکای عضلات و مخاط ها ودیگر قسمت های نرم بدن است .استخوان های بدن انسان و دیگر استخوان داران به دو دستة دراز و پهن تقسیم می شوند. در وسط استخوان مادة نرمی...