کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبردست کسی دکان گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دکان
فرهنگ فارسی معین
(دُ کّ) [ ع . ] (اِ.) مغازه ، فروشگاه . ج . دکاکین . ؛درِ ~ کسی تخته شدن کنایه از: بازار کسی بی رونق شدن .
-
خمیرگیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) کسی که در دکان نانوایی خمیر نان را به عمل آورد.
-
لقمه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - لقمه ساختن برای کسی . 2 - کنایه از: کاری برای کسی در نظر گرفتن .
-
ایز
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) نشان قدم ، رد پا. ؛~ کسی را گرفتن رد پای کسی را گرفتن ، کسی را پنهانی تعقیب کردن . ؛~ گم کردن الف - رد، رد پا را از بین بردن . ب - مردم را به اشتباه انداختن .
-
انتصاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) حق خود را از کسی گرفتن ، نصف چیزی را گرفتن .
-
بیعت گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عهد و پیمان از کسی گرفتن .
-
باج بگیر
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) باج گیر، کسی که به سبب زور و نفوذ خود از دکان دارها و غیره وجوهی اخذ کند.
-
یخ
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ اوس . ] (اِ.) آبی که از سرما جامد شده باشد. ؛ ~ کسی نگرفتن کنایه از: الف - موفق نشدن . ب - مورد توجه قرار نگرفتن . ؛ ~کسی گرفتن کنایه از: کار او رونق گرفتن .
-
اخذ
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (مص م .) گرفتن ، ستدن . ؛ ~ رأی رأی گرفتن برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری .
-
پیشدستی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) در کاری بر کسی پیشی گرفتن .
-
تابی
فرهنگ فارسی معین
(تَ اَ بّ) [ ع . ] (مص م .) کسی را به پدری گرفتن .
-
تنگ داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) بر کسی سخت گرفتن .
-
ماهیگیر
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کسی که کارش گرفتن ماهی است ؛ صیاد.
-
اجحاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ستم کردن ، تعدی کردن . 2 - کار بر کسی تنگ گرفتن .
-
اعتضاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .)1 - یاری کردن . 2 - بازوی کسی را گرفتن .