کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبر
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ بَ) 1 - (حراض .) بالا، فوق . 2 - (اِ.) حرکت فتحه ( - ).
-
زبر
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (ص .) خشن ، درشت .
-
زبر
فرهنگ فارسی معین
(زُ بُ) [ ع . ] (اِ.) ج . زبور.
-
جستوجو در متن
-
زور
فرهنگ فارسی معین
(زَ وَ) (ص . ق .) فوق ، زبر.
-
برگشته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ تِ) (ص مف .) نابود شده ، زیر و زبر شده .
-
چیره دست
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص مر.) ماهر، زبر - دست .
-
کاسمو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) موی خوک ، موی زبر و خشن .
-
بالنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) ( اِ.) میوه ای از نوع مرکبات که پوست آن زبر و ضخیم و زرد رنگ است .
-
خشن
فرهنگ فارسی معین
(خَ ش ) [ ع . ] (ص .) 1 - درشت ، زبر. 2 - تندخو، نامهربان .
-
خندوتند
فرهنگ فارسی معین
(خَ دُ تَ)(اِمر.)1 - زیر و زبر.2 - تار و - مار، پراکنده .
-
ژرژت
فرهنگ فارسی معین
(ژُ ژِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی پارچة کرپ نازک و ریزبافت با سطح زبر.
-
فوق
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] 1 - (ق .) بالا، زبر. 2 - (ص .) بهتر، افضل .
-
گیپور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نوعی پارچة توری زبر و پر از نقش های گل و بوتة برجسته .
-
آشوردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - زیر و زبر کردن ، برهم زدن . 2 - آمیختن . 3 - خمیر کردن .