کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبان سپید کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پارسی زبان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) 1 - آن که به پارسی سخن گوید. 2 - فصیح ، بلیغ .
-
چرب زبان
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص مر.) 1 - شیرین زبان . 2 - چاپلوس .
-
زاغ زبان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) 1 - کسی که نفرینش مؤثر باشد. 2 - کنایه از: قلم .
-
زبان دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص ل .) 1 - وعده دادن ، نوید دادن . 2 - اجازه دادن .
-
زبان دراز
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) (ص مر.) گستاخ .
-
زبان گنجشک
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ جِ) (اِمر.) درختی است وحشی با برگ های دندانه دار و گل های قرمز مایل به قهوه ای . برگ های این درخت مسهل است .
-
زبان آور
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (ص مر.) 1 - خوش بیان . 2 - شاعر، سخنور.
-
زبان باز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) (عا.) چاپلوس .
-
زبان بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (ص فا. اِمر.) = زبان بندنده : نوعی افسون که به توسط آن زبان کسی را ببندند تا سخن نگوید و راه خلاف نپیماید.
-
زبان شناسی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) (اِمر.) علمی که به مطالعة زبان می پردازد.
-
یک زبان
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ق مر.) متفق القول ، یک - دل .
-
گشاده زبان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص .) خوش بیان .
-
زبان در قفا
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ. قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) گیاهی است از تیرة آلاله ها از دستة خربقی ها که دارای برگ های متناوب و منشعب به انشعابات پنجه ای شکل می باشد. گل هایش دارای تقارن سطحی است و در روی ساقه قرار گرفته ؛ زبان پس قفا، گل هزار نک ، رجل القبره نیز گویند.