کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عکه
فرهنگ فارسی معین
(عَ کِّ) (اِ.) عقعق ، زاغ پیسه .
-
غراب
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زاغ . 2 - کلاغ .
-
کراکر
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ یا کُ کَ) (اِ.) زاغ ، کلاغ .
-
ابوالکلام
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) [ ع . ] 1 - (ص مر.) پرسخن . 2 - (اِمر.) کُنیة زاغ است به مناسبت زیاد آواز خواندنش .
-
غراب البین
فرهنگ فارسی معین
(غُ بُ لْ بَ) [ ع . ] (اِ.) زاغ جدایی ، زاغی که عرب مشاهدة آن را شوم و سبب جدایی می داند.
-
کشکرک
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ رَ) (اِ.) پرنده ای است از راستة سبکبالان جزو دستة دندانی نوکان از تیرة کلاغ ها که در اکثر نقاط کرة زمین یافت می شود. کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پرهایش سیاه و سفید است . پرنده ای چابک و موذی و مزور است و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مر...
-
حاتم
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - حاکم ، قاضی . 2 - غُراب ، زاغ . (?(حاج (جّ) [ ع . ] (اِفا.) حج کننده ، حج گزار. ج . حجاج .