کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاغ
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.)کلاغ سیاه ، غراب . 2 - (ص .) کبود. 3 - (کن .) فتنه . ؛ ~سیاه کسی را چوب زدن کنایه از: بدون اطلاع او و برای کنجکاوی در کارش ، او را تعقیب کردن .
-
واژههای مشابه
-
چشم زاغ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - کبود چشم . 2 - کنایه از: بی شرم و حیا.
-
زاغ دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ)(ص مر.)(کن .) سیاه دل ، سخت دل .
-
زاغ گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص ل .) طعنه زدن .
-
زاغ پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کنایه از: سرزنش .
-
زاغ رنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص مر.) هر چیز سیاه .
-
زاغ زبان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) 1 - کسی که نفرینش مؤثر باشد. 2 - کنایه از: قلم .
-
زاغ سار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کنایه از: سخت دل و ظالم .
-
زاغ فعل
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) مجازاً بدکردار.
-
زاغ و زوغ
فرهنگ فارسی معین
(غُ) (اِ.) (عا.) 1 - فرزندان خردسال و اقوام نزدیک کسی . 2 - شور و غوغا و آشوب . 3 - گریه و ناله .
-
واژههای همآوا
-
زاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بچة هر چیز.
-
جستوجو در متن
-
زاغول
فرهنگ فارسی معین
(ص .) زاغ چشم .