کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریشسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سان
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) طرز، روش . 2 - قاعده ، قانون . 3 - رسم ، عادت . 4 - پسوند شباهت : دیوسان . 5 - در اصطلاح ارتش بازدید سپاهیان از طرف فرمانده است به این طریق که فرمانده از برابر صف سربازان که به طور منظم ایستاده اند عبور می کند.
-
سان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - سوهان . 2 - سنگی که با آن کارد و شمشیر و غیره را تیز کنند.
-
سان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بهره ، پاره .
-
ریش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - موهای صورت مردان . 2 - موی بلندی که بر چانه و زیر چانه برخی جانوران می روید. ؛ ~ گرو گذاشتن (کن .) تعهد اخلاقی سپردن . ؛ ~ و قیچی را به دست کسی دادن (کن .) در کاری به کسی اختیار کامل دادن . ؛ به ~ کسی خندیدن (کن .) او را مس...
-
ریش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) جراحت ، زخم .
-
ریش ریش
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) پاره پاره ، چاک چاک .
-
یک سان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر. ق مر.) 1 - همانند. 2 - برابر. 3 - مساوی . 4 - یک نواخت .
-
بی ریش
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) مخنُث ، اَمْرَد.
-
خشک ریش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - زخم و جراحت . 2 - حیله و نفاق .
-
ریش بابا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نوعی انگور با دانه های درشت و دراز.
-
ریش تراش
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) اسباب معمولاً برقی برای تراشیدن موی صورت .
-
ریش سفید
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص مر.) مرد سالخورده دارای تجربه و آگاهی .
-
سست ریش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) ضعیف النفس ، ساده لوح .
-
سوک ریش
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کسی که چند مو مانند سوک بر رخ داشته باشد، کوسه ، کوسج .
-
هم ریش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - هم سن و سال . 2 - باجناق .